امروز سوم آبان و دومین روز سفر ما به سوریه می باشد. ساعت 3:30 بیدار شدیم و اتوبوس آماده جلوی هتل ایستاده بود من برای وضو گرفتن به دستشویی رفتم. وقتی که برگشتم هم اتاقی هایم که حاج ید اله و برادرش بودند چون مسیر را می دانستند پیاده رفته بودند و من با در بسته اتاق مواجه شدم. به ناچار بدون جوراب و کت سوار اتوبوس شدم و به همراه دیگر زائرین به طرف مرقد مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها حرکت کردیم.
اتوبوس نزدیک حرم توقف کرد و من چون شب قبل یک بار آمده بودیم تا پشت درب حرم، بقیه ی مسیر را می دانستم. حرکت کردیم و خود را به حرم رساندیم. آنجا دیگر هیچ کس نبود که حال عادی داشته باشد. در و دیوار حرم این دختر سه ساله ی امام حسین علیهما السلام غرق معنویت بود. همه ی چشم ها گریان و لب ها به زمزمه ی دعا مشغول بود. روحانیان روضه ی حضرت رقیه سلام الله علیها را می خواندند و مردم هم زار زار گریه می کردند و هرکس حاجتی داشت. اینجا ناله ها از میان جانها بر می خواست و با آه و سوزی که از ته دل سرچشمه می گرفت فضا را غرق صفا نموده بود. هرکس گرفتاری خود را یاد آوری می کرد و از خدا می خواست که به خاطر دختر امام حسین علیهما السلام حاجتش را بر آورده سازد.پس از نماز و زیارت و راز و نیاز در ساعت 6:30 صبح برای مراجعت به هتل سوار اتوبوس شدیم و و به منزل آمدیم.
برنامه ی ما این بود که ساعت یک و نیم دوباره برای دیدن مسجدی به نام مسجد اموی آماده شویم ولی چون ما کمی دیر از منزل خارج شده بودیم اتوبوس رفته بود و ما که چند نفر بودیم پیاده راه افتادیم. مسجد اموی هم تقریبا مثل حرم حضرت رقیه سلام الله علیها چندان دور نبود. به اتفاق چند نفر از همسفران به راه افتادیم . در بین راه دیوار بسیار بزرگ و قدیمی مشاهده می شد که بر روی آن نوشته بود: قلعه.
خیابان هم جوار آن نیز قلعه نامیده می شد. این دیوار که بسیار بلند و از جنس سنگ ساخته شده بود مرا به یاد ارگ تبریز انداخت البته از ارگ تبریز کوتاهتر بود چون از سنگهای نسبتا درشتی ساخته شده بود و تاریخ ساخت آن بسیار قدیمی بود و توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. هنوز درباره ی آن قلعه ی تاریخی چیز زیادی نمی دانم.
از آنجا هم گذشتیم و از کنار بازار شهر عبور کرده ، به مسجد اموی رسیدیم. این مسجد بسیار بزرگ و دیدنی است. دیوارهای آن بسیار بلند و از سنگ ساخته شده است. نمای داخل آن تقریبا مثل مسجد امام تهران بزرگ است. ولی اطراف آن سالنهای بسیار بزرگی ساخته اند.
به شبستان مسجد رفتیم. این مسجد همان جایی است که در واقعه ی عاشورا اسیران را که به شام آوردند امام چهارم و حضرت زینب علیهما السلام سخنرانی های آتشینی در آن کردند و باعث رسوایی یزید شدند. هنوز منبر معروف آنجاست که امام سجاد علیه السلام بر بالای آن رفته و صحبت نموده بودند. در میان شبستان مقبره ای است که مربوط به حضرت یحیای پیغمبر علیه السلام می باشد که مردم آن را زیارت می کنند. این شبستان بزرگ از سقف بسیار بلندی برخوردار است. شاید ارتفاع دیوارهای داخل آن به 20 متر برسد.
در طرف دیگر این مسجد و خارج از این شبستان ، شبستان دیگری بود که چون داشتند در آن بنایی می کردند کسی را به داخل آن راه نمی دادند. می گفتند: در این محل سر امام حسین علیه السلام را دفن کرده اند. و از لابه لای پنجره ها من دیدم که نوشته بود: راس الحسین.
می گویند پس از آنکه اسیران کربلا را به اینجا آوردند و جریان اسارت به پایان رسید دستور دادند سر شهدا و امام حسین علیهم السلام را در اینجا دفن نمایند.
بله از جاهای بسیار دیدنی و زیبای شهر دمشق همین مسجد اموی است. در آنجا راهنماها و روحانیون ایرانی بودند که برای مردم سخنرانی می کردندو درباره ی این مسجد و جاهای دیدنی صحبت می کردند.
از مسجد اموی که خارج شدیم...
ادامه دارد...